روزی شیخ در مقام سخن رانی برآمده بود
و مریدان تمام در مقام استماع و اطاعت
که به ناگاه شیخ بادکی هوا کرد
و شعفی در خیل مریدان انداخت.
سپس شیخ در حال این مصرع سرود که " از کوزه همان برون تراود که در اوست "
پس از آن مریدان نعره ها زدند
و شیخ بادبادک ها هوا کرد
و مریدان تمام در مقام استماع و اطاعت
که به ناگاه شیخ بادکی هوا کرد
و شعفی در خیل مریدان انداخت.
سپس شیخ در حال این مصرع سرود که " از کوزه همان برون تراود که در اوست "
پس از آن مریدان نعره ها زدند
و شیخ بادبادک ها هوا کرد
اینجاست که سعدی میگه:
پاسخحذفشکم زندان باد است ای خردمند
ندارد هیچ عاقل باد در بند
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل
که باد اندر شکم بار است بر دل
ای جانم سعدی!!
پاسخحذفجدن همچین شعری داره؟ دمش گرم خیلی با حال گفته!!
مرسی خیلی حال کردم